loading...
شهید مهدی حاج رضابیگی
مهدی حاج رضابیگی بازدید : 16 یکشنبه 05 مرداد 1393 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم
«وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»
کسانی که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندارید بلکه زنده اند و در نزد خداوند روزی می خورند.
باسلام و درود فراوان به پیشگاه مقدس حضرت ولیعصر مهدی موعود (ع) با سلام و درود فراوان بر شهدای اسلام از صدر تاکنون و ضمن عرض سلام فراوان بر رزمندگان اسلام که با کفر جهانی در نبرد هستند با سلام خدمت با سعادت پدر و مادر عزیزم که این چنین فرزندی را در دامن پاک خود پرورش داده اید و مرا در این ارگانهای انقلابی فرستادید وبرای دفاع از میهن عزیزم که در دست دشمن متجاوز و بعثی قرار دارد راهی جبهه های حق علیه باطل نمودید واکنون این لباس مقدس را مزین کردم و در صحرای گرم سیر کشورم می رزمم تنها برای خاطر رضای خدا و اطاعت از فرمان امام عزیزم این خورشید جماران که فرمودند وظیفه شرعی است وفرمود ای کاش من هم یک پاسدار بودم و می توانستم در جبهه ها شرکت کنم و از شما خانواده محترم تقاضا دارم که سنگرها و مساجد را پر کنید و با دعاهای خود ما را خوشنود کرده اید واین دعاهای شما امت حزب الله باعث پیروزیهای رزمندگان و طول عمر رهبر کبیر انقلاب اسلامی را زیادتر و به بلندی کوه و حکومتش را به حکومت جهانی حضرت مهدی موعود مبدل سازد و از شما خانواده محترم می خواهم  که مرا ببخشید و از من راضی باشید و با دعاهای خود پیروزی رزمندگان اسلام و هر چه سریعتر باز کردن راه کربلا انشاءالله وآزاد کردن اسراء وبازگشتن به دامن گرم خانواده های محترمتان و شما خانواده محترم می خواهم که تا حد توان نمازهای قضا مرا به جای آورید و من 280 تومان نخود و کشمش نذر داشتم و نپرداختم و آمدم خدمت که یادم رفت بپردازم شما بگیرید و نذر مرا ادا کنید.
والسلام علی من اتبع الهدی

مهدی حاج رضابیگی بازدید : 20 یکشنبه 08 تیر 1393 نظرات (0)

                (از زبان حمید حاج رضابیگی برادر بزرگ شهید )                                  شهید مهدی حاج رضابیگی درهفتم شهریورماه چهل وشش در زایشگاه نیک نفس رفسنجان که تازه افتتاح شده بود متولد شد وایشان دومین پسری بود که در زایشگاه متولد شده بود واز دست آقای نیک نفس بانی زایشگاه یکدست لباس نوزادی هدیه گرفت و باتوجه به اینکه در یک خانواده مذهبی رشد میکرد ازبچگی اهل نمازخوادن و روزه گرفتن و روزه گرفتن بود هنوز به سن تکلیف نرسیده بود روزه هایش را می گرفت و همراه پدر به مسجد می رفت ودر نماز جماعت صبح درمسجد حاج قنبر محمدی و ظهر عصر و مغرب عشا در مسجد اوقاف به امامت حاج آقا نیّری برگزار می شدشرکت میکرد ازهمان بچگی علاقه ی زیادی به کار های هنری و صنعتی داشت تا که از سال دوم راهنمایی مدرسه را رها کرد و به کار صنعتی وجوشکاری نزد اقای استاد حاج علی پورمحمد علی ودر خیابان مفتح رفسنجان درکارگاه ایشان مشغول به کار شد دیری نپاید که استادی ماهر که زبانزد عام وخاص شده و آقای پورمحمد علی همه کار ها را به اومحول می کرد از جمله ساخت تریلی تراکترر،تانکرهای سم پاش، منبع آب آشامیدنی ودرب پنجره سازی و اجرا سقف های شیروانی وایرانیت تا این که زمان خدمت سربازی پیش امد وایشان خود را ژاندارمری سابق جهت گرفتن دفترچه اعزام معرفی کرد و دفترچه اعزام گرفت وتحویل پذیرش کمیته انقلاب اسلامی داد (کمیته نهادی جوشیده از انقلاب مثل سپاه بود که کار امنیت وامر به معروف را انجام میداد) ایشان 3ماه آموزش نظامی را در تهران دید وتقسیم شد افتاد لشکر 28 روح ا... که مقر آن اهواز بود ومدت 4ماه در جبهه شلمچه بود که در اوایل دیماه بعلت لو رفتن عملیات ، آنها را مرخصی ماموریتی فرستادند وروز 13/10/66 که قرار بود به لشکر مراجعه نماید حدود ساعت 6 صبح در 20کلیلومتری اهواز بعلت مه غلیظ وعدم دید کافی یکدستگاه تریلرولو با اتوبوس آنها برخورد میکند وایشان ازناحیه سر صدمه می بیند و در تاریخ 15/10/66 در اثر شدت جراحت وارده به سر در بیمارستان گلستان اهواز به درجه رفیع شهادت نائل می گردد.آخرین خاطراتی که از ایشان دارم اینکه در ایام مرخصی آخری یک روز دیدم توی اتاق دراز کشیده بود وروی یک برگ دفترچه مشغول نوشتن بود بالای سرش رفتم گفتم چی مینویسی روی دستش را گرفت گفت جواب نامه دوستم بعد از شهادتش متوجه شدم که این وصیت نامه بود که می نوشت. (نویسنده مهدی حاج رضا بیگی برادزاده شهید)

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 6
  • بازدید سال : 23
  • بازدید کلی : 654